فصل ماد: بازیابی هویت مادی
فصل چهاردهم: بازیابی هویت مادی
از زاگرس تا فراموشی برنامهریزیشده
۱۴.۱. مقدمه: معمای یک تمدن سازمانیافته فاقد اسناد
در بررسی تاریخ ایران باستان، با پارادوکسی چشمگیر روبهرو میشویم:
حکومت ماد با ساختار سیاسی پیشرفته، سیستم اداری منظم و توانایی ساقط کردن امپراتوری مقتدر آشور، چگونه توانسته است بدون بر جای گذاشتن اسناد مکتوب قابلتوجهی به چنین دستاوردهایی دست یابد؟
این پرسش ما را به واکاوی عمیقتر در زمینهٔ سرنوشت فرهنگ و تاریخ مادها وامیدارد.
شایان ذکر است که منابع همعصر آشوری و پس از آن یونانی، به روشنی از وجود پادشاهی ماد سخن میگویند؛ و این خود، بر اهمیت مسئلهٔ «فقدان اسناد داخلی» میافزاید.
۱۴.۲. زاگرس میانی: گهوارهٔ فراموششدهٔ تمدن ایرانی
۱۴.۲.۱. شواهد باستانشناختی از تقدم مراکز مادی
مستندات باستانشناختی در مناطق گیلانغرب، قصرشیرین و بیستون نشان میدهد که این نواحی دههها پیش از شکلگیری اکباتان بهعنوان پایتخت ماد، از کانونهای مهم سیاسی و مذهبی بودهاند.
نمونهها:
- کاخ اربابی در گیلانغرب با معماری پیشرفته
- آتشکدههای متعدد در فاصلههای جغرافیایی کوتاه
- قلعههای سنگی استراتژیک در ارتفاعات، قلعه هوشیار چله«قلا»
- بقایای معماری سنگی در ملاطآباد و دیره
شبکهای از این استقرارگاهها، نقشهای از یک بدنهٔ سیاسی ـ فرهنگی یکپارچه را در زاگرس میانی ترسیم میکند که پیشدرآمد تشکیل حکومت متمرکز ماد بود.
۱۴.۲.۲. سازمان سیاسی ـ مذهبی پیش از تشکیل حکومت متمرکز
تعدد آتشکدهها در فاصلههای نزدیک به هم، حاکی از نقش محوری آیین در سازماندهی اجتماعی طوایف زاگرسی است.
این تمرکز مذهبی، بستر لازم برای تحول از ساختار ایلی به نظام حکومتی متمرکز را فراهم آورد.
به بیان دیگر، دین و سیاست در این منطقه، دو بال برای پرواز بهسوی تأسیس نخستین دولت ایرانی بودند.
۱۴.۳. کتیبهٔ بیستون: سند جایگزینی برنامهریزیشده
۱۴.۳.۱. انتخاب عامدانهٔ مکان بیستون
انتخاب صخرهٔ بیستون برای حک کتیبهٔ داریوش اتفاقی نبوده است. این منطقه:
- پیشینهٔ مذهبی و سیاسی قوی در دورهٔ ماد داشته
- احتمالاً محل کتیبهها یا نیایشگاههای مادی پیشین بوده
- بهعنوان نماد قدرت مادی، هدف بازتعریف هویتی قرار گرفته است
حکاکی نقش برجسته و متن داریوش، دقیقاً در مسیر اصلی ارتباطی میان پایتخت ماد و بینالنهرین، پیامی آشکار برای تمامی کاروانها و لشکریان بود:
«اکنون دوران جدیدی فرارسیده است.»
۱۴.۳.۲. محتوای القایی کتیبه
تکرار مصرع «من داریوش، شاه بزرگ» در کتیبهٔ بیستون، نه تنها تأکید بر مشروعیت سیاسی، بلکه تلاشی برای بازنویسی تاریخ و حذف پیشینهٔ مادی از حافظهٔ جمعی بوده است.
این تکرار شبهشعاری، بیش از آنکه گزارش باشد، یک بیانیهٔ تبلیغاتی و یکی از نخستین نمونههای ثبتشده از مهندسی ادراک در تاریخ باستان بهشمار میرود.
۱۴.۴. زبان مادی: قربانی تهاجم نرم هخامنشی
۱۴.۴.۱. بازخوانی نامهای باستانی در پرتو گویشهای زاگرسی
- نام «دیاکو» در گویش کلهُری بهصورت آکو تداول داشته که نشان از اصالت زبانی منطقه دارد.
- نام «فرورتیش» دارای ریشههای زاگرسی است، نه پارسی.
- واجهای آغازین در گویشهای کلهُری، لکی و گورانی، تداوم مستقیم زبان مادی را نشان میدهد.
این تداوم زبانی گواه آن است که زبان مادی، اگرچه از عرصهٔ رسمی حذف شد، اما هرگز در گویش مردمان زاگرس نمرده است.
۱۴.۴.۲. فرآیند سیستماتیک جایگزینی زبانی
هخامنشیان با انتخاب عمدی پارسی باستان بهعنوان زبان دیوانی و بازنویسی نامهای مادی در قالب پارسی، پروژهٔ حذف هویت زبانی مادها را اجرا کردند.
این جایگزینی، شکافی زبانی ـ فرهنگی ایجاد کرد که طبق اسناد باقیمانده، زبان مادی را بهعنوان شاخهای شمالغربی از خانوادهٔ زبانهای ایرانی، در حاشیهٔ تاریخ قرار داد.
۱۴.۵. پروژهٔ پاکسازی فرهنگی: ابعاد و اجرا
۱۴.۵.۱. ابعاد سهگانهٔ پاکسازی
- بعد فیزیکی: تخریب یا مدفونسازی عمدی آثار معماری مادی
- بعد زبانی: حذف سیستماتیک زبان مادی از عرصهٔ نوشتار رسمی
- بعد تاریخی: بازنویسی روایتهای تاریخی به نفع پارس
این سه بُعد در کنار هم، مثلثی را تشکیل میدادند که هدف آن محو یک هویت تمدنی مستقل و جایگزینی آن با روایتی پارسمحور بود.
۱۴.۵.۲. ابزارهای اجرای پروژه
- جایگزینی کتیبهها و نمادهای مادی با بیانیههای سیاسی هخامنشی
- کنترل کامل تولید اسناد و متون رسمی
- ایجاد مشروعیت برای حکومت جدید از طریق تحریف تاریخ
این ابزارها با دقت و بهصورت سیستماتیک به کار گرفته شدند تا حافظهٔ رسمی را بهکلی بازنویسی کنند.
۱۴.۶. پیامدهای تاریخی و معاصر
۱۴.۶.۱. تحریف درک تمدن ایرانی
پاکسازی سیستماتیک منجر به:
- کمرنگشدن نقش بنیادین زاگرس در دولتسازی ایرانی
- القای نادرستِ تقدم و برتری فرهنگی پارس
- محو شدن سهم واقعی مادها در شکلگیری هویت ایرانی
در نتیجه، ریشههای عمیق تمدن ایرانی در زاگرس برای قرنها در سایهٔ تاریخ رسمی قرار گرفت.
۱۴.۶.۲. پیامدهای معاصر
- ایجاد شکاف در درک صحیح تطور تمدن ایرانی
- محرومماندن جامعه از درسهای تاریخی نخستین دولت ایرانی
- تأثیر منفی بر هویتهای محلی زاگرس
این شکاف تاریخی، تا به امروز بر نحوهٔ نگاه ما به تاریخ کهن ایران و تنوع فرهنگی غنی آن سایه افکنده است.
۱۴.۷. نتیجهگیری: ضرورت بازیابی حافظهٔ تاریخی
شواهد باستانشناختی، زبانشناختی و تاریخی نشان میدهد که بیستون نه یک انتخاب تصادفی، بلکه اقدامی برنامهریزیشده برای تسلط بر نمادهای قدرت مادی و بازتعریف تاریخ به نفع هخامنشیان بوده است.
بازیابی این حافظهٔ تاریخی، نه تنها برای درک صحیح تاریخ ایران، بلکه برای احیای هویت کامل ایرانی ضروری است.
تداوم فرهنگ مادی در گویشها، آیینها و فرهنگ عامهٔ زاگرس، گواه زندهٔ این حقیقت تاریخی است که نمیتوان یک تمدن را به تمامی از حافظهٔ جمعی محو کرد.
اکنون وظیفهٔ ماست که با خوانش دوبارهٔ این شواهد پراکنده اما جانسخت، تکههای پازل هویت فراموششدهٔ نخستین دولت ایرانی را بار دیگر در کنار هم قرار دهیم.
